جدول جو
جدول جو

معنی د چین - جستجوی لغت در جدول جو

د چین
چین دوم پنبه و جالیز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبد چین
تصویر سبد چین
انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند، برای مثال مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)، بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخه های درخت به جا مانده باشد، پساچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخود چینی
تصویر نخود چینی
سویا، گیاهی با برگ های درشت، گل های سفید یا بنفش و ساقه های پوشیده از تارهای سفید که بلندیش تا یک متر می رسد، دانه های این گیاه که به درشتی لوبیا، به رنگ زرد، سرخ یا سفید که در غلافی شبیه غلاف لوبیا جا دارد و دارای مواد غذایی بسیار مفید است، سوژا، خلر چینی
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
نوعی امرود است. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). کمثری صینی. (قانون ابن سینا)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ دِ)
ریوند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ریوند شود
لغت نامه دهخدا
علاج کننده درد، عاشقی که آرزو کند درد و بلای معشوق بدو سرایت کند و فدای او گردد
فرهنگ لغت هوشیار
بقیه میوه که در آخر فصل میوه در شاخه های درخت بجا مانده باشد پساچین، میوه ای که از درخت چینند و در سبد نهند
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب کن، بزن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچاندن، ردیف کردن و بسته بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن، ردیف کردن، جمع و جور کردن، بچین، مرتب کن
فرهنگ گویش مازندرانی